یکی بود یکی نابود!

0
یکی بود، یکی نابود، یا بهتر بگم، یکی بود، بقیه مهم نبود. اون یکی که بود چون آدم گنده‌ای بود و خیلی پرخور تشریف داشت، روز به روز به نشیمنگاهش اضافه می‌‌شد و جای بقیه رو یکی پس از دیگری می‌گرفت. بعضی از مردم به قول خودشون از روی احترام و ارادت، تا قبل از اینکه نشیمنگاه جناب گنده به نزدیک اونها برسد، جای خودشون رو دو دستی تقدیم وی می‌کردند و با اجازه ایشون خودشون یکم دورتر می‌رفتند و می‌نشستند. بعضی دیگه از مردم که پر رو بودند و جای نشیمنگاهشون رو حاضر نبودند دو دستی تقدیم نشیمنگاه مبارک جناب گنده کنند، یا نشیمنگاهشون رو می‌سوزاندند یا با ابزارهای بُرنده‌ای محل مذکور رو آبکش می‌کردند تا از جاشون بلند شوند. اگه هم طرف خیلی پر رو بود و زبان خوش و ناخوش سرش نمی‌شد، جناب گنده با یه حرکت می‌نشست روش تا خودش تبدیل به جای نشیمنگاه شود.
جناب گنده‌ی قصه‌ی ما بعد از مدتی چون ظرفیتش از فول هم اونورتر رفته بود، ولی طبع گشایش نشیمنگاهش فروکش نکرده بود، تصمیم گرفت نمایندگانی رو در اطراف خود از مردم نوع اول که مکان نشیمنگاهشون رو دو دستی تقدیم وی کرده بودند انتخاب و به اونها بعضی از رموز خود رو یاد دهد تا به ادامه این روند کمک کنند. این کار صورت گرفت و کم‌کم تعداد نشیمنگاه‌نشین‌های گنده افزایش پیدا کرد، ولی جناب گنده همه فوت و فن‌های اصلی خودش رو به اونها نیاموخت تا همچنان خودش به تنهایی سکان دار اصلی نشیمنگاه‌نشینان باشد.
این کار اونقدر ادامه پیدا کرد که سطح نشیمنگاه آدم‌های گنده، بیش از دو برابر سطح مکان نشیمنگاه‌های اونها شد و چون دیگه مکان نشیمنگاه خالی هیچ فردی باقی نمانده بود که به این سطح اضافه شود، تعادل بین نشیمنگاه‌ها و مکان نشیمنگاه‌ها به هم خورد و همگی دمرو افتادند روی زمین و به این علت که زیادی خورده و شبیه کره زمین گرد و تپل شده بودند، هر چقدر زور ‌زدند نتوانستند از جاشون بلند شوند.
البته با تمام این اوصاف و در حالی که تمام مکان‌های نشیمنگاه‌ها خالی از سکنه شده بود، ولی مردم بر اساس عادتی که گریبان‌شون رو گرفته بود، همان طور ایستاده، تنها قل خوردن آقایان گنده رو نظاره‌گر بودند و دیگه کسی حاضر نبود روی مکان‌های خالی بنشیند.
قصه‌ی ما به سر رسید، نویسنده به خونش نرسید!
نکته اخلاقی برای آدم‌های گنده: تا می‌توانید بخورید ولی حساب کتاب تعادلتان را هم داشته باشید که کله پا نشوید!
نکته اخلاقی برای مردمفوق: به یاد داشته باشید گاهی اوقات ترک عادت موجب مرض نیست!
نکته اخلاقی برای خوانندگان: در دنیا آدم گنده‌ای وجود ندارد، این خود ما هستیم که آنها را گنده می‌کنیم!
 منتشر شده در ماهنامه طنز و کاریکاتور بچه مشد – نوروز 93
اشتراک گذاری

درباره نویسنده

فرهاد ناجی

فرهاد ناجی متولد سال 1362 هجری شمسی است که یکی از طنزنویسان فعال کشور می‌باشد. ایشان در جشنواره‌های مختلف طنزپردازی رتبه‌های برتر را کسب نموده‌اند که از جمله آن‌ها می‌توان به کسب رتبه اول در هفتمین جشنواره سراسری طنز مکتوب اشاره کرد. فرهاد ناجی مولف چند کتاب در حوزه طنز می‌باشد که عبارتند از: یادداشت‌های یک افسر وظیفه، عاقل‌ترین دیوانه، پیشنهادات اینجانب و گوسفندها به بهشت نمی‌روند. یکی از نکات قابل نقد در موسسات فرهنگی ما بحث حق التالیف و حق التحریر می‌باشد که در حال حاضر نه تنها دستمزدی به نویسندگان پرداخت نمی‌گردد بلکه دریافت پول در ازا چاپ دست‌نوشته‌ها به یک گزینه تبدیل شده است. زمانی که یک نویسنده نتواند ساده‌ترین نیازهای مادی خود را تامین نماید، تداوم روند قبلی نمی‌تواند فرهیخته بسازد! آقای فرهاد ناجی دارای تحصیلات آکادمیک در رشته پول‌ساز و کاربردی کامپیوتر و آی‌تی می‌باشد تا بتواند به سادگی سخن بگوید!

یک پاسخ قرار دهید