دکتری هزار هزار!

0
بدن انسان دارای یک نظام خیره‌کننده است گرچه غنچه‌دکتر یک و دو نیستند به جان آن کبری‌طلا! شاید شلاق باشد از حال رفتن یک رعناعروس اما بهر منت روزگار نباشد زار زار انجمن دکترغنچگان! این همه می‌نویسم بهر نبض زار تو گرچه ندانستی ز که سوختی ای نازگل بابا امیر!
دیروز شاه‌پسر غرب و شرق بهر ملاقات یک بیمار دیسک کمر به بیمارستان رفت و بسیار ساده بیشتر به واسطه ابراز خستگی یک فرشته‌تمام و کمتر به واسطه چشم و سحر قماش انگشت به دهان با افت فشار مواجه شد و آرام بر روی صندلی نشست ریز ریز! سپس آقای دکتر آمد و مریض را ویزیت نمود در حالی که نوازش حرام کرد در پیش چشم رحم کبریا! نازگل آن خطبه‌حرام بار دیگر نشست بهر افت فشار و این بار نگفت قند قند ز شدت شرم و حیا تا دکتر نگوید هیچ نگفتم ای غنچه‌حلال! پس لحظاتی خواب گرفت یک دردانه فلک نگو، نمک نباش و به صورت خودکار بیدار گشت وای وای!
ای عمو کجا بودی که ببینی طبق طبق غنچه نفس‌تمام یکی نبض می‌گرفت و یکی تب تا نباشد این یکی بهر نازی آن یکی گرچه خود ندانستند که نازی بهر که گویند در محضر یک سردار بوسه‌طلا! دل تنگ گردد بهر آن همه نازگل راضی در حالی که همه نتوان بگفت ای ضعیف ضعیف نبض‌طلا!
بنده حدود 15 دقیقه پیش از لحظات بیهوشی، به طور کامل افت فشار را لمس نمودم و ورود دکتر و در عین حال بازخواست دکتر پیرامون قصور پرسنل، بلند شدن استاد بهر استاد را بار دگر آرام نشسته کرد و حتی سر خود را روی دیوار گذاشتم و در همان حالت لحظاتی بیهوش شدم و بدون کوچکترین اقدامی از سوی سایرین به هوش آمدم. در آن زمان به سرعت متوجه شدم داستان چیست و شروع کردم به صورت چند واحدی تدریس طرح توجیهی بهر جناب دکتر در حالی که شاگرد استاد تشخیص داده بود که تشنج بوده است و فورا نوار قلب، نوار مغز و هزار هزار دگر نسخه فرمود بدون قید و شرط!
در این شرایط بنده قبول نکردم و گفتم چگونه می‌شود که به صورت خودآگاه دو بار بر روی صندلی بنشینم و در لحظات پیش از بیهوشی نیز به واسطه حضور دکتر یک لیوان آبمیوه طلب نکردم! همچنین چگونه می‌شود که پس از تشنج تا این حد مسلط شروع کرده‌ام به گفتمان تمدن قرن‌ها و به جان خودم اینقدر منطقی و پخته بحث می‌کردم کم مانده بود بگویم دکتر مدرک ز کجا اخذ نموده‌ای لطفا!
خنده‌دار اینجا بود که همین مدل صحبت کردن و قانع کردن بهر هیچ ادامه یافت یک بار در اتاق نزدیک محل حادثه و یک بار در اورژانس در حالی که دکتر باز هم در اورژانس آمدند و فرمودند من دیدم تشنج بود! جناب دکتر شنیدند که جوجه‌دکتر شیفت افت فشار تاکید داشت اما دکتر نظر خود اصرار داشت در محضر استادتمام!
در هر حال گذشت اما نوع برخورد یک پزشک مسن و در عین حال خانواده و پرسنل نمره بالا نگرفت در آزمون تک‌درس چرا که بوسه اول بهر یک خودشیفته درگیر نشدن با جناب شریف است و بوسه دوم گوش جان سپردن بهر لگدمالی هزار هزار است در حالی که به ترتیب خانواده جیغ می‌کشند، جناب دکتر اورژانس طلب می‌نمایند در حالی که خودشان تشریف داشته‌اند و پرسنل پرستاری به صورت دستپاچه بابا را دراز می‌نمایند بهر دکتری!
جالب بود که پس از به هوش آمدن دکتر فرمودند که پاهایش را بالا بگیرید و بنده خودم پای مبارک را نیم متری بالا آوردم زار زار تا نگوید دیازپام و شیاف نگیرد مرده است ناز ناز! یک دکتر خودش بهتر می‌داند که نسخه بهر نسخه کار یک روز و دو روزش نیست چرا که بدن انسان پیچیده‌تر از این همه دکتری است و در عین حال تحلیل حادثه بیشتر با وصف بیمار میسر است نه با چشم و حواس دکتری نسخه‌هزار!
بحث ضعف و بیماری دکترنیاز است و کس بگوید شلاق‌نیاز منت گذاشته است هزار هزار چرا که مریض رقص نخواهد زار زار گرچه یک دایناسور بعید نیست بگوید این قبیل! همچنین ذکر موضوع مریض نشدن و عدم استفاده از مواد مختلف در دوران بیش از 10 سال می‌تواند هذیان باشد اما همراه که دارد این لقمه‌حرام! خنده‌دار دانی چه بود ای پاتن‌طلا؟! همراهان یکی یکی می‌فرمودند که ای نادان ناهار نمی‌خوری و این شدی!!!
دانستی چه گفتم گرچه گویی باز بگو! غریب زمان بعد عمری هیچ هیچ و آن همه پاتکانی بهر عروس یک بار با افت فشار یا تشنج مواجه شده است و یکی یکی گویند بدبخت مرده بودی زار زار! باز گویم که شیرفهم شوی ای کبری‌غریب؛ بابا یک تن شکر که شامل 20 گونی 50 کیلویی است در چند دقیقه بدون توقف و اشکال خالی می‌کند و سپس شکلات می‌دهد بهر چشم و سحر عروس در حالی که این همه روز در همین ساعت‌ها بوده است و باز هم ناهار در کار نبوده است و هزار تعجب که ناهار در کار بود اینقدر طراوت جمع نمی‌گشت در حوالی ساعت 4 بعد از ظهر …
خدا یکی است و هر چه هست دیدنی نیست در حالی که بشر دو پا علاقه دارد بگوید خدا خدا بهر شلاق یک بنده خدا! بحث کردن با یک موت برگشته دکترنیاز است گر بدانستید بهتر بود گرچه دل نماند بهر نازی آن همه نفس نفس! اساسا عمر دو روز است و دیر و زود تمام شود ناز ناز تا نگویند این همه بهر سحر و جادو بود هزار هزار!

گر بگویم ز خود باختم بهر خستگی تو ***** تا به کی خواهی شوی دکتر ای نفس‌طلا

اشتراک گذاری

درباره نویسنده

Avatar

امیر بهلولی یک کارشناس در حوزه بهداشت و درمان نمی‌باشد و در عین حال اعتقاد دارد که در حوزه علوم انسانی نیز نمی‌تواند تفکرات خود را وحی بسمه تعالی در نظر بگیرد. از نظر ایشان نمی‌توان حوزه پزشکی و بخش‌های مشابه را همانند ریاضیات قلمداد نمود و یک جواب قطعی پیرامون هر مسئله حکاکی نمود. به عبارت دیگر پیچیدگی‌های این حوزه نیازمند تحلیل و بررسی می‌باشند. امیر بهلولی علیرغم تجربه تلخ روز به روز آمپول خانم‌دکتر به واسطه بیماری‌های عفونی مختلف در دوران کودکی خود، بیش از ۱۰ سال است که بیماری عفونی خاصی را تجربه نکرده است و این موضوع در دوران کرونا تمام کرد مهر تدبیر را چرا که علیرغم عدم استفاده از ماسک، الکل و ... موضوع خاصی لمس نگردید. شاید مدل ساده سبک زندگی پدربزرگ‌های سنتی بسیار نزدیک باشد به این همه مار و تسبیح امیردکتر! بدیهی است که آستانه مقاومت بدن در شرایط مختلف می‌تواند متفاوت باشد اما عدم ابتلا به بیماری‌های گوناگون در سال‌های پی در پی نمی‌تواند بدون خدعه صورت گرفته باشد! لازم به ذکر است که ایشان در روستای بزرگی به نام تهران روزگار گذرانده‌اند و می‌گذرانند و در عین حال از نعمت مواد غذایی طبیعی به طور کامل برخوردار نبوده‌اند که جای بسی اعجاز است ...

دیدگاه بسته شده است