سفره دیگر مال تو نباشد ای کبری‌نشان!

0
ساختار زمین بیانگر یک مسیر عموپسند و صغری‌نساز است چرا که هر فرد می‌تواند در حوزه‌های مختلف مشغول به تحصیل و یا کار شود و احیانا بخشی از حقوق ماهیانه را پس‌انداز نماید تا آرام آرام خودش به یک سرمایه‌دار و یا کارآفرین تبدیل شود. در حقیقت یک ساختار استکباری و بسیار ظالمانه؛ خرد و کلان جوانانش را هیچ فرض می‌نماید و در سن معیار 18 سال دقیقا همه چیز فراهم می‌نماید تا بگوید یک به یک و تک به تک یتیم بوده‌اید زار زار تا عمو نبض بگیرد ناز ناز!
به عنوان مثال یک جوان نگون‌بخت زمین تا آخر عمر نمی‌گوید آقا آقا بهر هیچ هیچ خود گرچه مال آقا مال خود است و غیر گوید نیست جز ناسپاس! داستان هیچ مزه ندارد گر بگوید خودم چه کم دارم گر خواهم شوم آقا؛ تازه نشانش ندهند هزار هزار که این همه بینی بهر ماتم سوسن و لیلا نگشته‌اند زرنشان عالمیان بلکه چنگ زده‌اند ناز ناز به دامن یک عموی کبری‌نشان!
بنده امروز گویم که یک عموی دامن‌طلا ز که خندیده است که نازگلان و بعضا برناپریان را چتر گرفته است سیر تا پیاز؟! شغل و تحصیل گفتی آره نگفتم کبری‌چاره اما هزار هزار از بازار مالی باز باز گرفته تا وام هزارساله بهر خانه و ماشین و لوازم بهر چه خدعه کرده‌ای ای ماتم آن لیلی کتک‌پاره! گر نخواهی بگویم خرج دارد زین پس ای مهتاب‌نشان تا جملگی نچرخی گرد آن ولی این را بدان که عمری سوسن و لیلا بگفتی ناز ناز تا ابد بگردی فقط فقط کبری‌سلام؟!
به عنوان نمونه نعمت بازارهای مالی زمین یک بحث ساده نیست چرا که کوچک و بزرگ می‌توانند از هیچ به همه برسند و راه برای همگان باز است! ظاهرا عقل وجود ندارد که مدل بازارهای مالی زمین باز و آزاد تدوین شده است چرا که می‌توان با همین بوسه همه چیز ملت را بالا و پایین کرد تا صغری و کبری که هیچ، سوسن و لیلا هم بدانند هیچ نیست ناز ناز هزار هزار!
بازارهای مالی استاندارد به عنوان خدعه بهر ماتم سوسن و لیلا ریل‌گذاری نشده‌اند تا نوکر یک شب نگو، هزار هزار بگو نگیرد آن همه بهر این همه و دست آخر خاک بگیرند ز سر نازگلان رعیت‌تمام! قران قران جمع کردن و قمار قمار باختن بیشتر بوسه گوید حرام حرام گرچه گران گران شیپور ساختن نگویند خدا را سپاس!
اساسا همه چیز خدعه است بهر کینه و حسد قماش امیربوسه تا سوسن و لیلا بگیرند روز و شب زار زار گر نگویند ز ما چه باشد کفاره یک بوسه‌خراب! لطیفه نباشد گرفتن فضا فضا با گفتمان X X چرا که چیزی نمانده است بهر سفره گیرد بس که دامن تکانده است در محضر این و آن گرچه ریز ریز نگفته‌اند که زمین یک هدهد خدعه کرده بود زار زار و آن نیز به لطف ساحت همایونی خطبه کرده‌ای ناز ناز تا بگویند این همان بود که نگفتیم خدا را سپاس که جیب ما نکرد ناسپاس!
وفات یا شهادت پیغمبر اسلام هر چه هست بهانه نیست بهر هزار هزار تا بگویند ترازوی غرب و شرق ز که نظر کرده است که بعد فشار زار زار هم دست برندارد ز تربت و نماز! پس پیغمبری نگوید گرچه مار و تسبیح کم ندارد در بقچه بوسه‌هزار!
ایران خسروپرویز پیغمبرسلام نداشت هزار هزار اما در نوع خود دردانه بود بهر نفس‌های یک در هزار! سیطره و جولان موبدان زرتشتی یک یا دو مورد نبوده است و تعیین تکلیف پیرامون طبقه و شغل و ازدواج نازگلان از اساس تحفه بوده است بهر سرنوشت آقا یکی، سفره هزار یکی!
پیغمبر اسلام با کدام حکم چنین بساطی را ظالمانه ارزیابی می‌نماید و پتک می‌سازد بهر خسروجان که این نیست انصاف بهر شوری آن همه ناز ناز که عمری بچگی ساخته‌اند سفره‌داری و سن معیار تازه دانسته‌اند مادری خدعه بوده است زار زار تا بساط سفره بگردد غاز غاز گرچه خود نیز بهر پیری بگویند ناز ناز …
مدل پیغمبر تیر و نیزه نبوده است هزار هزار در حالی که در زمان عمر با شمشیر فتح می‌گردد کربلای سفره هزار! عمر یک مرد تندخو و کاردان بوده است و این موضوع به سادگی قابل اثبات است اما در بحث تغییر مذهب ایرانیان به راستی چرا این همه خدعه وارد شده است ز دستان آن خدا نیامرز؟!
آیین زرتشتی یک و دو شبهه ندارد به جان یک امیرتمام گرچه نیک نیک امان برده است ز سفره‌دلان شیک شیک! تقدس اول و آخر تیک دارد هزار هزار بس که دانه دانه دوخته‌اند نیک نیک! به عنوان نمونه بحث تقدس آتش که نماد نیستی و نابودی است آیت است بهر شیطان رحیم چرا که مهر شیطان است هیچ می‌نماید هست و نیست و غیر هر چه گویند خدعه است بهر دامان گرگ و کفتار گیج گیج! بحث سفره‌بازی هزار هزار هم بوسه دارد ناز ناز چرا که محبت است این همه نیک نیک و غیر هر چه گویند امان از شیطان رجیم!
گر نگویم عقده شود که جسد هم غریبه ندهند زار زار و بلافاصله آتش گیرند ناز ناز تا نامحرم نباشدش چک‌نیاز گرچه سوخته نیز حرمت دارد هزار هزار! بعد هزار هزار سال می‌توان بوته نکاشت و اختیار کاشت ز مکتب آزادی تا بگویند پیغمبر بود آتش می‌کشید این بساط آینه‌بازی گرچه خود دانستند که کبری بهر چه نگاشت آن سمبل آبادی!

فشار زار نگوید سفره ما کجاست ***** گرچه نبض زار بگوید سفره اینجاست

اشتراک گذاری

درباره نویسنده

امیر بهلولی

امیر بهلولی که نام کامل ایشان «امیر بهلولی دیزگاه» می‌باشد؛ یک شهروند ایرانی است که مهم‌ترین هدفش ایجاد اعتبار می‌باشد تا به وسیله آن دغدغه‌های مختلف خودش، کشورش و احیانا سایر کشورها را حل نماید. امیر بهلولی مولف 3 کتاب «طلا»، «تورم یا حباب تورمی؟» و «گفته‌ها و ناگفته‌های بورس ایران ...» می‌باشد که هر کدام رویه متفاوتی را طی نموده‌اند. کتاب نوشتن به زبان فارسی به هیچ وجه خوشایند نیست و بدیهی است که امیر بهلولی نیز این موضوع را درک کرده است. در حال حاضر شرایط کشور به شکلی است که نویسندگان کتب مختلف شاید تنها برای سرگرمی و احیانا کسب اعتبار به نوشتن می‌پردازند. نکته جالب اینجاست که روند چاپ کتاب در ایران در حال حرکت به سمتی است که ناشران نه تنها پولی بابت چاپ کتاب به نویسندگان پرداخت نکنند بلکه هزینه‌های چاپ کتاب را نیز از آن‌ها دریافت کنند! بها و ارزشی که مردم به کتاب می‌دهند نیز بسیار عجیب شده است به گونه‌ای که کتاب نوشتن را با موتورهای جستجو مرتبط می‌دانند و در نهایت کلید چاپ کتاب‌های گوناگون را فضای مجازی می‌دانند! با توجه به مطالب گفته شده، امیر بهلولی اولویت اصلی خود در موضوع چاپ کتاب را بر پایه تالیف کتاب به زبان انگلیسی و چاپ آن در خارج از ایران قرار داده است. نویسنده مذکور اعتقاد دارد که به اندازه کافی درباره اقتصاد ایران سخن گفته است و این موضوع در نوشته‌های وی واضح و مبرهن می‌باشد. بنابراین ایشان قصد دارند که از تکرار مطالب مختلف در حوزه اقتصاد ایران پرهیز نمایند و تنها در صورت ضرورت مطلبی را ذکر نمایند.

دیدگاه بسته شده است