روزهای آفتابی گل پسر ما!

1
در یک روز آفتابی، یک گل پسر پس از سپری نمودن موانع و ساختارهای هنرمندانه بلوار کشاورز به تفرجگاهی به نام بیمارستان امام خمینی رسید که پس از دریافت انواع و اقسام نیازمندی‌ها با کوله‌باری از مشخصات بیمارستان، ورودی را پشت سر گذاشت! در طول مسیر به دلیل وجود یکسری آثار باستانی به یاد رضاخان کبیر افتاد که حداقل یک دنیا را فتح نکرد در حالی که مردمانش برای هر چیزی پول پرداخت نمایند!
گل پسر قصه ما به دنبال آزمایشگاه بیمارستان مربوطه بود که خوشبختانه در همان حوالی ورودی قرار داشت و در مجموع توانست به بزرگترین و مجهزترین آزمایشگاه خاورمیانه داخل شود! در آزمایشگاه مربوطه به واسطه تلالو اصل مساوات و برابری در نظام مقدس جمهوری اسلامی تنها یک برادر را در پشت یکی از باجه‌ها یافت و به آرامی نزد ایشان رهسپار شد. گل پسر قصه ما به هر دلیلی به صورت کاملا آرام و کودکانه از عزیز ما خواهش نمود که یک آزمایش ساده چکاپ را در دفترچه محترم تامین اجتماعی وارد نماید. لازم به ذکر است که اولا عزیز ما به دلیل برجسته بودن حس غیرت خود نسبت به همکاران محترمه عموما با حجم صدای بلند سخن می‌فرمودند و ثانیا در یک بیمارستان دولتی اجازه نمی‌دادند که هر گنجشک‌روزی به عرض اندام بپردازد! ایشان در پاسخ به گل پسر ما فرمودند: به هیچ وجه! در آنجا بود که متوجه شد تعهد سربازان مدافع سلامت شوخی بردار نیست!
گل پسر ما به دنبال سرنوشت خود رفت تا شاید بتواند گشایشی در فال خود مشاهده نماید و در عین حال پس از سپری نمودن راه به ساختمان مغز و اعصاب رسید که در منتهی الیه راهرو آن چند اتاق قرار داشت و یکی از آن‌ها برای بانویی ماهنشان بود که به دلیل تخصص و تجربه بالای خود با انبوهی از بیماران دست و پنجه نرم می‌کرد!
گل پسر ما در زد و به احترام بانو بسیار صادقانه درخواست خود مبنی بر وارد کردن دست‌نوشته آزمایش مربوطه را به همراه دفترچه محترم به ایشان تقدیم نمود و ایشان هم به هر دلیلی شروع کرد به نوشتن چند کلمه به زبان لاتین. گل پسر از آنجایی که چنین برخوردی را دور از ذهن می‌دید باز هم به صورت کاملا صادقانه و با صدایی رام شده و دلنشین گفت: ممنون! در دست بررسی است اما در هر حال مشخص نشد که به یکباره چه شد که مهتاب‌بانوی ما دفترچه را عقب کشید و به شیفته و دلباخته خود شکست ناجوانمردانه‌ای را تحمیل نمود و گل پسر را به پرداخت ویزیت راهنمایی نمود! پس از پرداخت ویزیت، گنجشک‌روزی قصه ما یک بار دیگر توانست بانو را ملاقات نماید در حالی که پس از حرام شدن خودکار و مهر سلطنتی یگانه بت ماهنشانش، برخلاف بسیاری از اوقات تنها تشکر زیبای خود را به بانو نثار نمود و سر به بیابان گذاشت!
گل پسر تا عرش بالا رفت و دست خالی برگشت اما فال خود را آفتابی ندید! در هر حال در میان انبوه سبزه‌ها، آسمان هم به حال او نگریست تا شاید مرهمی باشد بر زخم‌های روزگار!
گل پسر اندر احوالات خود دوباره به یادبودهای اجداد خود رسید در حالی که جد ما حداقل یک سنگفرش ساده برای  آیندگان نگذاشته بود تا گنجشک‌روزی ما بتواند با آن حال زارش تنها با معبود خود سخن گوید!
روز بعد گل پسر پس از سپری نمودن یک شب سخت و طاقت‌فرسا کمر همت به انجام کار خود بست و دوباره پا به بزرگترین آزمایشگاه خاورمیانه گذاشت و این بار شماره دریافت نمود و نزد یکی از کارمندان بخش مربوطه رفت. کارمند مربوطه پس از کمی درنگ به گل پسر فرمود: آزاد آزمایش می‌دهید چرا که تاریخ دفترچه شما تمام شده است. گل پسر پس از آخرین شکست عشقی خود از آنجایی که هیچ چیز برایش مهم نبود لب به سخن گشود با بانو در حالی که بانو در کمال ادب دست بر شماره بعدی فشردند! گل پسر دیگر نمی‌توانست دومین روز متوالی شکست را برای خود متصور باشد و به سمت بزرگمرد آزمایشگاه ایستاد و از ایشان پرسید که باز هم گیر داستان یک مهر است؟!
بزرگمرد باز هم با صدای آرام خود فرمودند: بنده به شما نسخه پزشک را گوشزد نمودم. امروز داستان چیز دیگری است!
گل پسر پس از تحمل دومین شکست پی در پی خود به سمت میدان انقلاب اسلامی حرکت کرد تا بار دیگر همه چیز را به روزگار بسپارد. گل پسر به منظور رسیدن به کارگزاری سازمان محترم تامین اجتماعی، آدرس را از یک سرباز آذری‌زبان سوال نمود و سرباز جوان پس از مدتی درنگ، دستش را به سمت روبه‌رو بالا برد و گل پسر گفت: ساختمان روبه‌روست؟ سرباز جوان گفت: من که هنوز چیزی نگفته‌ام! بعد با غرور خاصی فرمود: بنده تا به حال چیزی در این حوالی ندیده‌ام در حالی که کمی پایینتر ساختمان مربوطه قرار داشت! لازم به ذکر است که گل پسر قصه ما هم دورگه است و یک رگش آذری می‌باشد!
در کارگزاری مربوطه از آنجایی که داستان تنها یک مهر بود، یک خانم بدون ادعا کار گل پسر را به سرعت انجام داد در حالی که گنجشک‌روزی قصه ما خودش را برای سومین شکست آماده کرده بود!
در مجموع در کشور پیشرفته و متمدن ما می‌توان برای کوچکترین موضوعات پیوسته سرگرم بود در حالی که در کشورهای عقب‌افتاده و فلاکت‌زده غربی داستان چیز دیگری است!

روزگار ما همان است که همگان از آن شکایت می‌نمایند!

اشتراک گذاری

درباره نویسنده

امیر بهلولی

امیر بهلولی که نام کامل ایشان «امیر بهلولی دیزگاه» می‌باشد؛ یک شهروند ایرانی است که مهم‌ترین هدفش ایجاد اعتبار می‌باشد تا به وسیله آن دغدغه‌های مختلف خودش، کشورش و احیانا سایر کشورها را حل نماید. امیر بهلولی مولف 3 کتاب «طلا»، «تورم یا حباب تورمی؟» و «گفته‌ها و ناگفته‌های بورس ایران ...» می‌باشد که هر کدام رویه متفاوتی را طی نموده‌اند. کتاب نوشتن به زبان فارسی به هیچ وجه خوشایند نیست و بدیهی است که امیر بهلولی نیز این موضوع را درک کرده است. در حال حاضر شرایط کشور به شکلی است که نویسندگان کتب مختلف شاید تنها برای سرگرمی و احیانا کسب اعتبار به نوشتن می‌پردازند. نکته جالب اینجاست که روند چاپ کتاب در ایران در حال حرکت به سمتی است که ناشران نه تنها پولی بابت چاپ کتاب به نویسندگان پرداخت نکنند بلکه هزینه‌های چاپ کتاب را نیز از آن‌ها دریافت کنند! بها و ارزشی که مردم به کتاب می‌دهند نیز بسیار عجیب شده است به گونه‌ای که کتاب نوشتن را با موتورهای جستجو مرتبط می‌دانند و در نهایت کلید چاپ کتاب‌های گوناگون را فضای مجازی می‌دانند! با توجه به مطالب گفته شده، امیر بهلولی اولویت اصلی خود در موضوع چاپ کتاب را بر پایه تالیف کتاب به زبان انگلیسی و چاپ آن در خارج از ایران قرار داده است. نویسنده مذکور اعتقاد دارد که به اندازه کافی درباره اقتصاد ایران سخن گفته است و این موضوع در نوشته‌های وی واضح و مبرهن می‌باشد. بنابراین ایشان قصد دارند که از تکرار مطالب مختلف در حوزه اقتصاد ایران پرهیز نمایند و تنها در صورت ضرورت مطلبی را ذکر نمایند.

۱ دیدگاه

  1. امیر بهلولی
    امیر بهلولی روی

    روز کاری بعد که رفتم آزمایشگاه بیمارستان، دفترچه‌م رو دادم به متصدی و داشت مشخصات ثبت می‌کرد. ی دفعه گفت: این پشتشو مهر کرده باید روش مهر میشد. گفتم یعنی چی و …؟ گفت: هیچی برو همین بغله بده روی نسخه رو مهر کنه!
    توی راه که میرفتم اینقد عصبی شده بودم که داشتم فقط صلوات میفرستادم.
    هیچی دوباره رفتم پیش بانو و مرحمت فرمود روی نسخه رو مهر کرد!
    آزمایش که دادم داشتم فکر میکردم من مریض نیستم، پول تو جیبمه و گشنه‌ام نیستم. بدبخت اون کسی که هم مریضِ، هم پول نداره و هم گشنه‌س …

یک پاسخ قرار دهید